Please ensure Javascript is enabled for purposes of website accessibility رفتن به محتوای اصلی

پیشرفت: کووید-19 دو بار، واکسد بار سه

همه کسانی که با آنها صحبت کرده ام می گویند که COVID-19 نوعی بیماری متفاوت است. ما دقیقاً نمی توانیم انگشت خود را در این مورد بگذاریم که چرا ... این فقط به طرز بسیار بدی احساس عجیبی می کند. اولین باری که آن را گرفتم، با گلو درد خراشیده از خواب بیدار شدم و احساس کردم اتوبوس به من ضربه زده است. همه چیز دردناک بود و باز نگه داشتن چشمانم همان انرژی را می گرفت که پیاده روی در کوه. در این مرحله، من دو بار واکسینه شده بودم و علیرغم هشدارهای خبری در مورد این نوع دلتا جدید، از حضور در انظار عمومی احساس امنیت می کردم. هالووین یکی از تعطیلات مورد علاقه من است و به نظر من درست است که با بهترین دوستم بیرون بروم و کمی خوش بگذرانم! از این گذشته، من اقدامات احتیاطی مناسب را رعایت می‌کردم: ماسک‌ها، ضدعفونی‌کننده دست و یک حباب راحت شش فوتی از فضای شخصی مطمئناً مرا در «باشگاه غیر آلوده» نگه می‌داشت. حدود دو روز بعد به شدت به من ضربه زد. بلافاصله، آزمایش کووید-19 را برنامه ریزی کردم. در حالی که منتظر نتایج بودم علائم شروع به پیشرفت کردند. شریک زندگی من خارج از شهر بود و من می دانستم که این احتمالاً برای بهترین است. معنایی ندارد که هر دوی ما روی کاناپه بنشینیم و بدبخت باشیم. حس وحشتناکی خاصی بود که برای کسی آرزو نمی کردم. من پیام متنی وحشتناکی را در حوالی ساعت 10 شب شب بعد دریافت کردم مبنی بر اینکه من واقعاً COVID-00 دارم. احساس وحشت، ترس و تنهایی کردم. چگونه می خواستم این کار را به تنهایی انجام دهم؟ دو روز بعد، دوستم به من پیام داد و گفت که او هم آلوده است. نه اینکه بهتر بدانم او هم بیمار است، اما حداقل کسی را داشتم که با من همدردی کند.

سردرد، بی حالی، گلودرد و احتقان شروع شد. سپس سرگیجه و از دست دادن چشایی و بویایی بود. گرفتگی عضلانی در پاهایم احساس می‌کرد که گوساله‌هایم در یک قبضه گیر کرده است. فقدان مشخص علائم تنفسی مشاهده شد. یادم می آید که با بهترین دوستم پشت تلفن گریه کردم که چقدر از اینکه واکسن را دریافت کردم سپاسگزارم. چیزی که من احساس می کردم وحشتناک بود. میدونستم میتونست خیلی بدتر باشه به هر حال، این عامل یک بیماری همه گیر جهانی بود. احساس گناه و ترس نیز در قلبم سنگین بود. من خیلی ترسیدم که قبل از اینکه علائم را احساس کنم آن را به دیگران منتقل کرده بودم. اینکه این ویروس هیولا می‌تواند به شخص دیگری خیلی بیشتر از آن چیزی که من احساس می‌کردم آسیب برساند، زیرا می‌خواستم برای اولین بار در یک سال با مردم باشم. عصبانیت هم وارد شد. خشم متوجه هر کس که این ویروس را از او گرفتم و به خاطر همه راه هایی که می توانستم از این اتفاق جلوگیری کنم، متوجه خودم بود. با این وجود، من هر روز از خواب بیدار می شدم و می توانستم نفس بکشم و از این بابت سپاسگزارم.

من به تنهایی و با کمک چند نفر از دوستان و اعضای خانواده که به اندازه کافی مهربان بودند و چیزها را در خانه ام انداختند، از آن عبور کردم. نیازهای اولیه با تجمل غذا و تحویل مواد غذایی نیز برآورده شد. یک شب، بعد از اینکه با بخارشوی ویکس دوش گرفتم، متوجه شدم که نمی‌توانم چیزی را بچشم یا بو کنم. این احساس عجیبی بود زیرا احساس می‌کردم مغزم اضافه کاری می‌کند و سعی می‌کند مرا فریب دهد تا بوی سوپ یا ورقه‌های تازه شسته شده را به یاد بیاورم. بعد از خوردن غذاهای مختلف، برای اینکه مطمئن شوم واقعاً نمی‌توانم طعم چیزی را بچشم، هوس خوردن بیسکویت در من ایجاد شد. اگر نمی‌توانستم طعم چیزی را بچشم و غذا کاملاً سیرکننده نیست، چرا چیزهایی را برای بافت نخورم؟ بهترین دوستم برایم بیسکویت های خانگی درست کرد و ظرف یک ساعت آنها را روی در خانه ام انداخت. بافت غذا تنها بخش رضایت بخش غذا خوردن در این مرحله بود. به نوعی در هذیان، تصمیم گرفتم اسفناج خام را در همه چیز از جمله بلغور جو دوسرم بریزم. چون چرا نه؟

دو هفته چرت زدن و تماشای برنامه های تلویزیونی تصادفی تصادفی مانند یک کابوس مه آلود بود. سگم را در ساعات عجیبی پیاده روی کردم تا در صورت امکان از مردم دوری کنم. تمام دو هفته مثل یک رویای تب بود. تاری مبهم از نتفلیکس، تنقلات میوه، تایلنول و چرت زدن.

بلافاصله پس از اینکه پزشکم اجازه انجام این کار را داد، رفتم و تقویت کننده COVID-19 خود را دریافت کردم. داروساز به من گفت که پس از ابتلا به کووید-19 و دریافت تقویت کننده، "تو اساسا باید ضد گلوله باشی." این کلمات به طرز ناخوشایندی به گوشم خورد. کاشتن این بذر به شدت غیرمسئولانه احساس می‌شد که این سومین تقویت‌کننده قرار بود بلیت وجودی بدون نگرانی از COVID-19 باشد. به خصوص با دانستن این که انواع جدید مانند آتش در حال گسترش هستند.

شش ماه سریع جلو بروید. من سفر نکرده‌ام و هنوز در حالت آماده‌باش بودم و اخبار مربوط به انواع مسری‌تر هنوز در اطراف پخش می‌شد. من رفتن به دیدن پدربزرگ 93 ساله ام را به دلیل واکسن نزدن به تعویق انداخته بودم. او هم قصد این کار را نداشت. ما در مورد اینکه چگونه دیگر کمبود واکسن وجود ندارد صحبت کردیم. او دوز را از شخص دیگری که بیشتر به آن نیاز داشت، نمی گرفت، که بهانه اصلی او بود. من از دیدن او در لاس وگاس خودداری کردم، زیرا تا حدودی منطقی ترس داشتم که اگر قرار باشد به دیدنش بروم، او را در معرض خطر قرار دهم. من همچنان امیدوار بودم که بتوانیم به جایی برسیم که امکان بازدید از آن احساس امنیت بیشتری داشته باشد. متأسفانه در اوایل اردیبهشت ماه به دلیل زوال عقل و سایر بیماری ها به طور غیر منتظره دار فانی را وداع گفت. ما هر هفته عصرهای یکشنبه با هم صحبت می‌کردیم، در حالی که من شام درست می‌کردم و او اغلب «آن بیماری» را مطرح می‌کرد که میلیون‌ها نفر را می‌کشت. او از سال 2020 خود را کاملاً منزوی کرده بود، که مجموعه ای از مشکلات خاص خود را داشت، مانند افسردگی، آگورافوبیا و تماس محدود با پزشک مراقبت های اولیه خود برای مراقبت های بهداشتی پیشگیرانه. بنابراین، در حالی که از سال 2018 نتوانستم یک بار دیگر او را ببینم، من را کشت، اما احساس می‌کنم که انتخاب مسئولانه‌ای را انجام داده‌ام، هرچند که با پشیمانی عمیق همراه است.

من با پدر و مادرم به لاس وگاس رفتم تا در پایان ماه می به انجام امور پدربزرگم کمک کنم. ما به وگاس رفتیم و همه اقدامات احتیاطی لازم را با ماسک و فاصله گذاری اجتماعی انجام دادیم، حتی اگر به نظر می رسید بقیه جهان کمی در مورد این چیزها آرامش بیشتری دارند. هنگامی که به وگاس رسیدیم، به نظر می رسید که COVID-19 وجود ندارد. مردم بدون ماسک در خیابان های بسیار شلوغ قدم می زدند، بدون استفاده از ضدعفونی کننده دست با ماشین های بازی بازی می کردند و قطعاً نگران انتقال میکروب ها نبودند. پدر و مادرم فکر می کردند کمی عجیب است که من از سوار شدن به آسانسور با شخص دیگری غیر از آنها خودداری کردم. این کاملاً غریزی بود و عمدی نبود. راستش من تا قبل از اینکه چیزی در موردش نگفتند متوجه نشده بودم. با توجه به اینکه هوای وگاس بسیار گرم است، به راحتی می‌توان برخی از اقدامات ایمنی را که در طول دو سال و نیم گذشته در مغز ما اعمال شده بود، کنار گذاشت.

بعد از یک روز حضور در وگاس، از طرف شریکم تماس گرفتم. او از گلودرد، سرفه و احساس خستگی شاکی بود. او در خرده‌فروشی کار می‌کند و احتمالاً روزانه صدها نفر در معرض آن هستند، بنابراین فکر اولیه ما این بود که او باید آزمایش شود. مطمئناً او یک آزمایش خانگی انجام داد که نتیجه آن مثبت بود. کار او نیاز به آزمایش PCR داشت که چند روز بعد نیز مثبت شد. او مجبور بود به تنهایی از این شرایط رنج ببرد، درست مثل اولین باری که من در آنجا بودم. من، درست مثل او، از این که بدانم او به تنهایی این مشکل را پشت سر می‌گذارد متنفر بودم، اما فکر می‌کردم که شاید بهترین باشد. برای اینکه زودتر به خانه برگردم و به سر کار برگردم، تصمیم گرفتم به خانه پرواز کنم در حالی که والدینم چند روز بعد با ماشین برگشتند. از فرودگاه گذشتم، در هواپیما (با ماسک) نشستم و قبل از اینکه به خانه برسم، دو فرودگاه را پیمایش کردم. به محض اینکه به خانه رسیدم، آزمایش کووید-19 خانگی دادم، حتی اگر شریکم آپارتمان ما را ضدعفونی کرد و حالم بهتر شده بود. آزمایشات خانگی او نشان می داد که او منفی است. ما فهمیدیم که من هم در روشنی هستم! به شوخی به هم می گفتیم: «امروز کووید-19 نیست!»

نه خیلی سریع… بعد از حدود سه روز که در خانه بودم، گلویم شروع به درد کرد. سردردهایم طاقت‌فرسا بود و به سختی می‌توانستم سرم را بالا بگیرم. یه تست دیگه دادم منفی. من دو روز در هفته در بیمارستان کار می‌کنم، که لازم است قبل از مراجعه به محل کار، علائم فیزیکی را گزارش کنم و بخش بهداشت حرفه‌ای آنها باید برای آزمایش PCR مراجعه کنم. مطمئناً یک روز بعد، نتیجه آزمایش مثبت را گرفتم. نشستم و گریه کردم. این بار قرار نبودم تنها باشم که دانستن آن خیلی خوب بود. من امیدوار بودم این بار کمی راحت تر باشد و در بیشتر موارد اینطور بود. این بار علائم تنفسی از جمله سفت شدن در قفسه سینه و سرفه عمیق قفسه سینه داشتم که درد داشت. سردردها کور کننده بود. گلودرد انگار که یک فنجان شن خشک را قورت داده ام. اما حس چشایی و بویایی ام را از دست ندادم. من برای پنج روز جامد از این سیاره افتادم. روزهای من شامل چرت زدن، تماشای افراطی مستند و فقط امیدواری برای پشت سر گذاشتن بدترین آن بود. به من گفته شد که این علائم خفیف هستند، اما هیچ چیز در مورد آن احساس خوبی ندارد.

زمانی که احساس بهتری پیدا کردم و زمان قرنطینه من تمام شد، فکر کردم که این پایان کار است. من آماده بودم که پیروزی خود را بشمارم و دوباره به زندگی شیرجه بزنم. با این حال، علائم طولانی‌تر همچنان وجود داشت. من هنوز به شدت خسته بودم، و سردردها در بدترین لحظات ممکن به صورت مخفیانه به من سر می زد و من را بی فایده می کرد، حداقل تا زمانی که Tylenol وارد شد. من نگران تأثیرات ماندگار هستم، و به اندازه کافی داستان های ترسناک در اخبار مربوط به افرادی که به طور کامل بهبود نمی یابند وجود دارد. روز دیگر این جمله حکیمانه یکی از دوستانم به من هدیه داده شد: "همه چیز را تا زمانی که نترسی بخوان، سپس به خواندن ادامه بده تا دیگر نباشی."

با وجود اینکه من دو بار این ویروس را تجربه کرده‌ام و سه بار واکسینه شده‌ام، بسیار خوش‌شانس هستم که توانسته‌ام این ویروس را طی کنم. آیا احساس می‌کنم سه واکسن زدن تفاوتی ایجاد کرده است؟ کاملا.

 

منابع

CDC دستورالعمل COVID-19 را ساده می کند تا به مردم کمک کند بهتر از خود محافظت کنند و خطر خود را درک کنند | اتاق خبر آنلاین CDC | CDC

واکسیناسیون کووید-19 برخلاف ادعای سرکوب سیستم ایمنی، ایمنی را افزایش می‌دهد - FactCheck.org

کووید طولانی: حتی کووید خفیف نیز ماه ها پس از عفونت با آسیب به مغز مرتبط است (nbcnews.com)