Please ensure Javascript is enabled for purposes of website accessibility رفتن به محتوای اصلی

چهارم با شما باشد

همانطور که به یکی از روزهای مقدس در nerd-lore نزدیک می شویم ، 4 مه [با شما باشم] ، داستان زندگی واقعی بچه ای که فقط آب نبات رایگان می خواست و فرصتی برای بیرون رفتن از خانه داشت به یاد من آمد.

مدت ها پیش ، در محله ای بسیار دور ، "جنگ ستارگان" یکی از فیلم های مورد توجه همه بود. مطمئناً در ذهنم بود. همیشه.

"امپراطوری به عقب می زند" هنوز به نمایش درنیامده بود ، چه رسد به پیش درآمد. من و دوستانم اکشن فیگورهای خود را جمع کردیم و صحنه ها را به همان دقتی که به خاطر می آوردیم بازی می کردیم. این قبل از اینترنت بود و قبل از اینکه اکثر ما حتی VHS داشته باشیم ، بنابراین ما فیلم را به عنوان یک سنت شفاهی مانند "ایلیاد" زنده نگه داشتیم. من حدود 10 ساله بودم و وقتی به آسمان شب نگاه کردم ، می خواستم یکی از این شخصیت های اکشن باشم.

در آن زمان ، هالووین شب جنون محض بود ، وقتی والدین بچه هایشان را شل می کردند و اعتماد داشتند که وقتی خسته می شوند ، به خانه راه می یابند. این زمانی بود که بدترین اتفاقی که ممکن است برای شما بیفتد ، برخورد با بچه های بزرگتری است که ممکن است دزد دریایی شما را بکشند. ما در حال شروع به سن و سالی بودیم که هالووین تنها بهانه موجه برای لباس پوشیدن مانند شخصیت محبوب شما در جمع بود. حتی به شما آب نبات رایگان هم می دهند! هر روز دیگر و بچه های بزرگتر بی رحمانه شما را اذیت می کنند.

این یک سال بود که خواهرم مارسیا در فاصله سنی بیرون رفتن برای جمع آوری آب نبات و ماندن در خانه برای رفع آن فاصله داشت ، بنابراین او تصمیم گرفت به من در ساختن لباس کمک کند. او می خواست چیزی جالب ، خلاقانه ، حیله گرانه بسازد. من نمی خواستم یکی از ده ها هان سولو یا لوک اسکای واکر باشم که در اطراف محله پرسه می زنند. حداقل دو نفر از دوستانم قصد داشتند هان سولو شوند ، بنابراین من فقط عقب عقب سولو می شوم. من هم می خواستم گرم باشم. من مثل دوستانم ، چهار سال در حال دوندگی یا کارگری در ساخت و ساز بوده ام ، دلیل اصلی این امر پدیده عجیب کلرادو اولین برف سال است که در شب هالووین می بارد.

من و مارسیا نشستیم تا به فکر یک لباس باشیم. من در برخی از مواقع بسته کارتهای تجاری "جنگ ستارگان" را بدست آورده بودم ، بنابراین ما با بررسی آنها شروع کردیم. از آنجا که فقط 10 کارت در بسته بود و از آنجا که من نمی خواستم به عنوان یک مبارز تساوی یا به عنوان شاهزاده خانم Leia بروم ، ما در یک Tusken Raider - شخص شن و ماسه - مستقر شدیم. ما عکس خوبی داشتیم که از روی کارت عکس بگیریم ، اما برای اینکه بقیه لباس را بفهمم ، من یک شخصیت اکشن را از بچه همسایه قرض گرفتم. تصویر و شکل در دست ، ما مواد را جمع کردیم و به کار پرداختیم.

اگر از موجودی که به سر لوک اسکای واکر ضربه زد و سعی کرد او را در اوایل فیلم نیزه اش کند ، خاطره ای کم دارید و یا اصلاً به یاد ندارید ، زمان آن فرا رسیده است که وب را برای گرفتن عکس از Tusken Raider جستجو کنید. آنها اساساً از انسان نما های ساکن صحرا با عینک ، تهویه هوا و شاخ های استیل عجیب و غریب بیرون می آیند که از بسته بندی صورت های مومیایی مانند خارج می شوند.

ما با خم كردن یك صفحه آلومینیومی كه روی دهانم قرار گیرد ، ونتیلاتور من را ایجاد كردیم و یك تكه پارچه سیاه برای صفحه چسبانده شد. عینک های من دو فنجان کارتن تخم مرغ بود که با رنگ اسپری نقره ای رنگ شده بود. تعداد بیشتری لیوان کارتن تخم مرغ با گاز روی سر من پیچیده شد. برای تکمیل گروه ، یک پتو قدیمی به سبک پانچو و چند چکمه کثیف پوشیدم. من یک دسته جارو بردم تا در زمان مناسب بالای سرم موج بزنم. همه حالم آماده بود.

متأسفانه همه مقدمات تحمل دوستانم بیش از حد بود. هنگامی که خورشید سرانجام به زیر افق فرو رفت و اولین پوسته ها شروع به ریختن کردند ، آنها روی لایه ها انباشته شده و مدتهاست که دیگر از قندهای جریان یافته در این فصل می وزند. بعداً پا به بیرون گذاشتم و قسمت را كاملاً نگاه كردم: یك شخصیت پیرامونی كه به سختی در بزرگترین فیلم پرفروش تمام ادوار ظاهر شد. من از طریق دستگاه تهویه صفحه پای یک کوکتل رنگ و دود چسب تنفس می کردم. با نگاهی به دنیا از انتهای دو فنجان کارتن تخم مرغ ، در دنیای خودم بودم.

دور از ذهن بود که من باید شب را به تنهایی بیرون بروم ، زیرا کارتن تخم مرغ اجازه هیچ گونه دید محیطی را نمی دهد و بخارات حبس شده در داخل دستگاه تنفس بر مهارت های حرکتی خوب من تأثیر می گذارد. حتی با کمک کارکنان نبرد / عصای راه رفتنم ، باز هم باید من را از در به خانه هدایت می کردم. مارسیا مرا به خانه های مختلف دوستانش و بیشتر خانه های بین راه برد.

با باز شدن درب ، صاحبان خانه های بی خبر با چهره ای تنها که آنها آن را تشخیص نمی دادند روبرو شدند ، چوبی را بالای سر خود تکان دادند و صدای شگفت انگیز "Gluuurrrtlurrrrtllllrrrrr" را ایجاد کردند! هدف من اصالت بود. حقیقت را بگویم ، این در مورد تمام چیزهایی است که به هر حال از توانایی کلامی من باقی مانده است ، پس از مهار دود رنگ برای چند بلوک.

چند در محکم خورد. اما برخی ، عمدتا آنهایی که از پشت درهای امنیتی موضوعات را رد می کردند ، فقط یک قدم به عقب برمی گشتند و به طور آزمایشی می پرسیدند: "پس ، پسر کوچک ، قرار است چه باشی؟" قبل از ریختن یک تکه آب نبات به داخل بالش من. پاسخ من به همه سوالات "Gluuurrrtlurrrrtrt!" در واقع اطلاعات کافی نبود ، بنابراین مارسیا معمولاً از اینکه من یک Tusken Raider بودم (چه چیزی؟) سر و صدا می کرد.

برخی از دوستان خنک خواهر من لحظاتی از یادآوری ناگهانی را تجربه کردند و نزدیک شدند تا از لمس های واقع گرایانه و کارهایی که در این لباس انجام شد متعجب شوند. احساس می کردم به جای یک ستاره اضافی ، یک ستاره هستم.

بعد از چند بار رفتن و چند بار بیرون آمدن صفحه پایم ، ردایم را کشیدم و به خانه چسباندم. من در آن سال به اندازه دوستانم آب نبات نگرفتم. آنها کیلومترها پیاده روی کرده و محله های دور دست را غارت کرده بودند ، با کیف های پر از آب به خانه آمدند. من واقعاً با ماندگاری بیشتر از آن جعبه های کوچک کشمش به خانه می آمدم. با اعتماد به نفس به خانه آمدم تا چیزهایی را که کمی غیر معمول بود امتحان کنم.

در آن سال ، من فهمیدم که اگر ریسک کنی و خیلی متفاوت باشی ، ممکن است آنقدر آب نبات نگیری. از آن زمان به بعد ، من یاد گرفته ام که اگر اجازه دهید پرچم ناخن خود را به اهتزاز در آورد ، نه تنها زنده می مانید ، بلکه احترام افرادی را که می توانند با یکدیگر ارتباط برقرار کنند احترام می گذارید. مردم شما آنجا هستند ، اینگونه می توان آنها را پیدا کرد. همه در مورد چیزی نفوذ می کنند ، برخی بیشتر از دیگران. این می تواند یکی از کلاسیک ها مانند زبان های رایانه ای یا علمی تخیلی باشد ، اما شما می توانید در مورد فیلم ها یا ورزش ها ، آشپزی ، قهوه نگران باشید. هر چیزی.

اگر تا به حال خود را گرفته اید که به کسی گفته اید ، "اینها چیزهایی نیستند که شما بدنبال آن هستید" ، و دست خود را در تلاش بیهوده برای تغییر عقیده کسی تکان داده اید ، ممکن است یک فرد ناخوشایند باشید. هرچه زودتر به خود اعتراف کنید که یک آدم شیطانی هستید ، سریعتر می توانید نفس بکشید و فقط همان باشید که هستید. شاید سعی کنید فریاد نزنید ، "Urrrrgluuurrrtlurrrrtlllrrrrrr!" و به جای آن نجوا کنید ، "چهارم با شما باشد."