Please ensure Javascript is enabled for purposes of website accessibility رفتن به محتوای اصلی

ماه آگاهی از سلامت روان

در طول سال، به بسیاری از موضوعات ارزشمند یک ماه "آگاهی" اختصاص داده می شود. ماه می، ماه آگاهی از سلامت روان است. سلامت روان موضوعی است که برای من نزدیک و عزیز است، چه از نظر حرفه ای و چه شخصی. من از سال 2011 یک درمانگر مجاز هستم. من بیشتر از آن در زمینه سلامت روان کار کرده ام و حتی مدت بیشتری با مشکلات سلامت روان زندگی کرده ام. مصرف داروهای ضد افسردگی را هم برای افسردگی و هم برای اضطراب شروع کردم در حالی که در دانشگاه بودم و در سال 2020، در سن 38 سالگی، برای اولین بار تشخیص داده شد که مبتلا به ADHD هستم. نگاه به گذشته 20/20 است، و با دانستن آنچه اکنون می دانم، می توانم به گذشته نگاه کنم و ببینم که مشکلات سلامت روانی من از دوران کودکی وجود داشته است. با دانستن اینکه سفر من منحصر به فرد نیست و گاهی اوقات رهایی از افسردگی، اشکال مختلف اضطراب، و مسائل دیگری مانند ADHD در اواخر زندگی به وجود نمی آید، ایده آگاهی از سلامت روان به من دوچندان می شود. نیاز جمعی به افزایش آگاهی در مورد سلامت روان وجود دارد، اما همچنین یک آگاهی عمیق تر و فردی وجود دارد که باید اتفاق بیفتد.

ایده ای که این پست از آن زاده شد، یعنی اینکه شما چیزهایی را که نمی دانید چون نمی دانید نمی دانید، نمی تواند درست تر از زمانی باشد که صحبت از سلامت روان یا به عبارت دقیق تر، بیماری روانی می شود. همان طور که کسی که هرگز یک دوره افسردگی اساسی یا اضطراب فلج کننده را تجربه نکرده است، فقط می تواند یک حدس همدلانه و تحصیل کرده در مورد چگونگی آن انجام دهد، کسی که اکثریت عمر خود را با مغزی که از نظر شیمیایی در تعادل است گذرانده است، می تواند چنین باشد. زمان دشواری برای تشخیص اینکه چه زمانی چیزی درست نیست. تا زمانی که دارو و درمان مشکل را اصلاح کند و فرد بتواند زندگی را با مغز متعادل شیمیایی و بینش تازه توسعه یافته از طریق درمان تجربه کند، کسانی که از مسائلی مانند افسردگی مزمن و اضطراب رنج می برند کاملاً آگاه می شوند که در ابتدا مشکلی وجود داشت. محل. مثل این است که عینک طبی را بزنیم و برای اولین بار واضح ببینیم. برای من، دیدن واضح برای اولین بار به این معنی بود که می توانم بدون درد قفسه سینه در بزرگراه رانندگی کنم و مکان های رفتن را از دست ندهم، زیرا برای رانندگی خیلی مضطرب بودم. در 38 سالگی، با کمک داروی تمرکز، با دیدن به وضوح متوجه می‌شدم که حفظ تمرکز و انگیزه برای تکمیل کارها چندان سخت نبود. متوجه شدم که تنبل و کم توان نیستم، کمبود دوپامین داشتم و با مغزی زندگی می‌کردم که کاستی‌های مربوط به عملکرد اجرایی دارد. کار خودم در درمان چیزی را التیام بخشید که دارو هرگز نتوانست آن را برطرف کند و از من یک درمانگر دلسوزتر و مؤثرتر ساخت.

در ماه مه، همانطور که در مورد اهمیت آگاهی بخشی به مسائل سلامت روان برای من فکر کردم، متوجه شدم که این به معنای صحبت کردن است. این به این معنی است که صدایی باشم که به کاهش انگ کمک می کند و تجربه خود را به اشتراک می گذارم تا شخص دیگری نیز متوجه شود که چیزی در مغز او درست نیست و به دنبال کمک باشد. زیرا در جایی که آگاهی وجود دارد، آزادی نیز هست. آزادی بهترین راهی است که می‌توانم توصیف کنم زندگی بدون اضطراب مداوم و ابر سیاه افسردگی چه حسی دارد.