Please ensure Javascript is enabled for purposes of website accessibility رفتن به محتوای اصلی

هفته باغ ملی

وقتی بزرگ شدم، یادم می آید که پدربزرگ و مادرم ساعت ها را در باغ تماشا می کردم. متوجه نشدم هوا گرم بود، حشرات وجود داشت، و چرا آنها اینقدر به علف های هرز اهمیت می دادند؟ فقط نمی‌توانستم بفهمم که چگونه، بعد از ساعت‌ها کار در باغ هر آخر هفته، هنوز کارهای بیشتری می‌خواستند آخر هفته آینده انجام دهند. برای من خسته کننده، خسته کننده و غیر ضروری به نظر می رسید. همانطور که معلوم است، آنها بر روی چیزی بودند. اکنون که صاحب خانه ای هستم و باغ خود را دارم، با کشیدن علف های هرز، بریدن بوته ها و تجزیه و تحلیل محل قرارگیری هر گیاه، احساس زمان را از دست می دهم. من مشتاقانه منتظر روزهایی هستم که وقت داشته باشم به مرکز باغ بروم و با گیجی کامل در اطراف قدم بزنم و به همه احتمالات باغم نگاه کنم.

وقتی من و شوهرم به خانه مان نقل مکان کردیم، باغ پر از گل های مروارید بود. آنها در ابتدا زیبا به نظر می رسیدند، اما به زودی به نظر می رسید که ما در حال تلاش برای پرورش یک جنگل دیزی هستیم. من نمی دانستم که آنها چقدر تهاجمی و قد دارند. اولین تابستان خود را در خانه مان به کندن، کشیدن و بریدن گل مروارید گذراندم. ظاهراً گل های مروارید "سیستم ریشه ای قوی و قوی" دارند. بله آنها مطمئنا انجام می دهند. در آن زمان، من هر روز ورزش می‌کردم، در مسابقات سه‌گانه مسابقه می‌دادم و خودم را در فرم عالی می‌دانستم. با این حال، من هرگز به اندازه ای که پس از کندن آن گل های مروارید درد و خسته بودم، نبوده ام. درس آموخته شده: باغبانی کار سختی است.

وقتی بالاخره باغم را پاک کردم، متوجه شدم که برای من مثل یک بوم خالی بود. در ابتدا دلهره آور بود. نمی‌دانستم چه گیاهانی خوب به نظر می‌رسند، چه گیاهانی مهاجم هستند، یا اگر خورشید در خانه من که رو به شرق است فوراً آنها را سرخ می‌کند. شاید این ایده خوبی نبود. همان تابستان اول، من مقدار زیادی پوشش زمین کاشتم که، همانطور که مشخص است، رشد آن ممکن است زمان زیادی طول بکشد. درس آموخته شده: باغبانی نیاز به صبر دارد.

اکنون که چند سال از رشد، کاشت و برش می گذرد، احساس می کنم بالاخره دارم یاد می گیرم که برای نگهداری یک باغ چه چیزی لازم است. بدیهی است که برای باغ، آب و آفتاب است. اما برای من، صبر و انعطاف پذیری است. وقتی گل ها و گیاهان تثبیت شدند، متوجه شدم که محل قرارگیری و حتی نوع گیاه را دوست ندارم. بنابراین، حدس بزنید چیست؟ من فقط می توانم گیاه را بیرون بیاورم و آن را با یک گیاه جدید جایگزین کنم. چیزی که من متوجه شدم این است که وجود ندارد بلاقاصله به باغ برای کمال گرایی در حال بهبودی مانند من، درک این موضوع مدتی طول کشید. اما من سعی دارم چه کسی را تحت تاثیر قرار دهم؟ مطمئناً، من می‌خواهم باغم خوب به نظر برسد تا افرادی که از آنجا عبور می‌کنند از آن لذت ببرند. اما واقعاً مهمترین چیز این است که از آن لذت می برم. دارم یاد می‌گیرم که می‌توانم کنترل خلاقانه‌ای روی این باغ داشته باشم. اما مهمتر از همه این است که نسبت به سال های گذشته احساس می کنم به پدربزرگ مرحومم نزدیک تر هستم. من در باغم گل هایی دارم که مادرم از باغچه اش کاشت، درست مثل کاری که پدربزرگم برایش انجام می داد. برای بهتر شدن آن، کودک چهار ساله من به باغبانی علاقه نشان داده است. وقتی با او می‌نشینم و گل‌هایی را می‌کارم که برای باغ کوچکش انتخاب می‌کند، احساس می‌کنم عشقی را به من منتقل می‌کنم که پدربزرگم و سپس مادرم به من آموختند. برای زنده نگه داشتن باغمان، این خاطرات مهم را زنده نگه می دارم. درس آموخته شده: باغبانی چیزی بیش از کاشتن گل است.

 

منبع: gardenguides.com/90134-plant-structure-daisy.html