Please ensure Javascript is enabled for purposes of website accessibility رفتن به محتوای اصلی

یک ماجراجویی پزشکی

خانم ها و آقایان، ما یک مسافر داریم که به کمک پزشکی نیاز دارد. اگر مسافری با آموزش پزشکی در هواپیما وجود دارد، لطفاً دکمه تماس بالای صندلی خود را بزنید.» وقتی این اعلامیه در پرواز چشم قرمز ما از آنکوریج به دنور به طور مبهم در حالت نیمه هوشیار من ثبت شد، متوجه شدم که مسافری هستم که به کمک پزشکی نیاز دارد. پس از یک هفته ماجراجویی شگفت انگیز در آلاسکا، پرواز به خانه حتی پرماجراتر شد.

من و همسرم پرواز قرمزی را انتخاب کرده بودیم زیرا این تنها پرواز مستقیم بود که به خانه برمی گشت و یک روز اضافی در سفر به ما می داد. بیش از یک ساعت بود که خوابیده بودم که یادم می‌آید برای تغییر وضعیت نشسته بودم. نکته بعدی که می‌دانم همسرم از من می‌پرسید که آیا حالم خوب است یا نه، و به من گفت که در راهرو از هوش رفته‌ام. وقتی دوباره بیهوش شدم همسرم با مهماندار تماس گرفت و این خبر را به دنبال داشت. از هوش رفتم و از هوش رفتم، اما این اطلاعیه را شنیدم و متوجه شدم چند نفر بالای سرم ایستاده بودند. یکی مهماندار هواپیما، دیگری پزشک سابق نیروی دریایی و دیگری دانشجوی پرستاری بود که سالها تجربه دامپزشکی نیز داشت. حداقل این چیزی است که ما بعداً متوجه شدیم. تنها چیزی که می دانستم این بود که احساس می کردم فرشته ها مراقب من هستند.

تیم پزشکی من قادر به دریافت نبض نبود اما ساعت Fitbit من تا 38 ضربه در دقیقه می خواند. آنها از من پرسیدند که آیا احساس درد قفسه سینه دارم (من احساس نمی کنم)، آخرین بار چه خورده ام یا چه چیزی نوشیده ام و چه داروهایی مصرف می کنم. ما در آن زمان در قسمتی دورافتاده از کانادا بودیم، بنابراین تغییر مسیر یک گزینه نبود. یک کیت پزشکی در دسترس بود و آنها را به دکتری روی زمین که اکسیژن و IV را توصیه کرد وصله کردند. دانشجوی پرستاری می دانست که چگونه اکسیژن و IV را تجویز کند، که باعث تثبیت من شد تا اینکه به دنور رسیدیم، جایی که امدادگران منتظر بودند.

خدمه پرواز از همه مسافران دیگر خواست که روی صندلی بمانند تا امدادگران بتوانند به من کمک کنند تا از هواپیما خارج شوم. ما تشکر کوتاهی از تیم پزشکی خود کردیم و من توانستم تا در راه بروم، اما سپس با ویلچر تا دروازه اسکورت شدم، جایی که به من یک نوار قلب سریع داده شد و روی یک گارنی سوار شدم. با یک آسانسور پایین رفتیم و بیرون رفتیم و به آمبولانسی رسیدیم که من را به بیمارستان دانشگاه کلرادو برد. یک نوار قلب دیگر، یک IV دیگر و یک آزمایش خون به همراه معاینه به تشخیص کم آبی بدن منجر شد و من مرخص شدم تا به خانه بروم.

اگرچه ما بسیار سپاسگزار بودیم که آن را به خانه رساندیم، اما تشخیص کم آبی درست نبود. به همه پرسنل پزشکی گفته بودم که شب قبل برای شام یک ساندویچ تند خورده بودم و با آن دو فنجان سولو آب نوشیده بودم. همسرم فکر می‌کرد که من در هواپیما می‌میرم و تیم پزشکی من در هواپیما مطمئناً فکر می‌کرد که این موضوع جدی است، بنابراین این ایده که من فقط باید آب بیشتری بنوشم غیرواقعی به نظر می‌رسید.

با این وجود، آن روز استراحت کردم و مایعات زیادی نوشیدم و روز بعد کاملاً طبیعی بودم. من در اواخر همان هفته با پزشک شخصی خود پیگیری کردم و خوب معاینه شدم. اما به دلیل عدم اطمینان به تشخیص کم آبی بدن و سابقه خانوادگی، مرا به متخصص قلب معرفی کرد. چند روز بعد، متخصص قلب، نوار قلب بیشتری انجام داد و یک اکوکاردیوگرام استرسی انجام داد که طبیعی بود. او گفت که قلب من بسیار سالم است، اما از اینکه 30 روز از مانیتور قلب استفاده کردم چه احساسی دارم؟ با دانستن اینکه بعد از آن چه که همسرم انجام داد، می‌خواهد من کاملاً مطمئن باشم، گفتم بله.

صبح روز بعد، پیام قبری از متخصص قلب دریافت کردم که قلبم برای چند ثانیه در طول شب متوقف شده است و باید فوراً به متخصص الکتروفیزیولوژیست مراجعه کنم. قراری برای آن بعد از ظهر گذاشته شد. EKG دیگر و معاینه کوتاه به تشخیص جدید منجر شد: ایست سینوس و سنکوپ وازوواگال. دکتر گفت چون قلبم موقع خواب می ایستد و در هواپیما عمودی می خوابیدم، مغزم قادر به دریافت اکسیژن کافی نبود و از حال رفتم. او گفت اگر آنها می توانستند من را صاف بخوابانند، حالم خوب بود، اما چون روی صندلی خود ماندم، همچنان از حال می رفتم. راه حل بیماری من ضربان ساز بود، اما پس از پاسخ به تعدادی از سوالات او گفت که خیلی فوری نیست و باید به خانه بروم و با همسرم صحبت کنم. پرسیدم آیا احتمال دارد قلبم بایستد و دوباره شروع نکند، اما گفت نه، خطر واقعی این است که در حین رانندگی یا بالای پله ها دوباره بیهوش می شوم و به خودم و دیگران آسیب می رسانم.

من به خانه رفتم و با همسرم که کاملاً موافق ضربان‌ساز بود صحبت کردم، اما شک داشتم. علی‌رغم سابقه خانوادگی‌ام، من سال‌ها دونده بودم و ضربان قلبم در حالت استراحت 50 بود. احساس می‌کردم برای داشتن ضربان‌ساز خیلی جوان و سالم هستم. حتی الکتروفیزیولوژیست مرا «مرد نسبتاً جوان» خطاب کرد. مطمئناً عامل دیگری نیز وجود داشته است. معلوم شد که گوگل دوست من نیست زیرا هر چه اطلاعات بیشتری جمع‌آوری می‌کردم بیشتر گیج می‌شدم. همسرم شب‌ها مرا بیدار می‌کرد تا مطمئن شود حالم خوب است و با اصرار او برای انجام ضربان‌ساز برنامه‌ریزی کردم، اما شک و تردیدم ادامه داشت. چند چیز به من اعتماد به نفس داد تا ادامه دهم. متخصص قلب اصلی که دیده بودم با من پیگیری کرد و تأیید کرد که مکث های قلب همچنان در حال وقوع است. او گفت تا زمانی که ضربان ساز را بگیرم به من زنگ می زند. من همچنین به پزشک شخصی ام بازگشتم که به تمام سوالات من پاسخ داد و تشخیص را تأیید کرد. الکتروفیزیولوژیست را می شناخت و می گفت خوب است. او گفت نه تنها قرار است این اتفاق ادامه پیدا کند، بلکه احتمالا بدتر هم خواهد شد. من به دکترم اعتماد دارم و بعد از صحبت با او احساس بهتری در ادامه کار دارم.

بنابراین هفته بعد به عضویت باشگاه ضربان ساز در آمدم. جراحی و بهبودی دردناک‌تر از آنچه انتظار داشتم بود، اما هیچ محدودیتی در آینده ندارم. در واقع، ضربان ساز به من اعتماد به نفس بخشیده است تا بتوانم سفر، دویدن، پیاده روی و همه فعالیت های دیگری را که از آن لذت می برم، از سر بگیرم. و همسرم خیلی بهتر می خوابد.

اگر پرواز چشم قرمزی را انتخاب نکرده بودیم که باعث شد من در هواپیما بیهوش شوم، و اگر من همچنان در مورد تشخیص کم آبی زیر سوال نمی رفتم، و اگر پزشکم مرا به متخصص قلب معرفی نمی کرد، و اگر متخصص قلب به من پیشنهاد نمی کرد. یک مانیتور بپوش، آن وقت من از وضعیت قلبم خبر ندارم. اگر متخصص قلب و پزشک و همسرم در مورد متقاعد کردن من برای انجام روش ضربان ساز اصرار نداشتند، من همچنان در معرض خطر بیهوش شدن مجدد بودم، شاید در شرایط خطرناک تری.

این ماجراجویی پزشکی چندین درس به من آموخت. یکی ارزش داشتن یک ارائه دهنده مراقبت های اولیه است که سابقه سلامتی شما را می داند و می تواند درمان شما را با سایر متخصصان پزشکی هماهنگ کند. درس دیگر اهمیت حمایت از سلامتی شماست. شما بدن خود را می شناسید و نقش مهمی در انتقال احساسات خود به پزشک خود ایفا می کنید. پرسیدن سوالات و شفاف سازی اطلاعات می تواند به شما و ارائه دهنده پزشکی شما کمک کند تا به تشخیص و نتایج سلامتی مناسب برسید. و سپس باید به توصیه آنها عمل کنید، حتی زمانی که آن چیزی نیست که می خواهید بشنوید.

من از مراقبت های پزشکی که دریافت کردم سپاسگزارم و از اینکه برای سازمانی کار می کنم که به مردم در دسترسی به مراقبت های پزشکی کمک می کند سپاسگزارم. شما هرگز نمی دانید چه زمانی ممکن است شما نیاز به کمک پزشکی داشته باشید. خوب است بدانید که متخصصان پزشکی هستند که آموزش دیده و مایل به کمک هستند. تا جایی که به من مربوط می شود، آنها فرشته هستند.