منتی بودن زندگی من را تغییر داد
منتی بودن زندگی من را تغییر داد. نه، واقعاً اینطور شد! این به من کمک کرد تا در مسیر شغلی رویاهایم قرار بگیرم، ارتباطات نزدیکی برقرار کردم که برای یک عمر خواهم داشت، و در این راه چیزهای زیادی درباره خودم یاد گرفتم.
من به عنوان حسابرس خدمات مشتری به کلرادو اکسس آمدم. این نقش به لیست مشاغل دیگری که قبلاً داشتم اضافه شد که واقعاً با علایق من همخوانی نداشتند - دقیقاً همان کاری که من در آن خوب بودم. رئیس من در آن زمان بسیار مشتاق بود که به تیمش در ایجاد اهداف حرفه ای و حرفه ای کمک کند. او از من پرسید که واقعاً از حرفه ام چه می خواهم. ما کمی در مورد تمایل من برای تدریس صحبت کردیم، اما همچنین شروع کردیم به بررسی فرصتهای "تدریس" که میتوانم در کلرادو اکسس وارد شوم. او به من کمک کرد چشمانم را به دنیای یادگیری و توسعه (L&D) باز کنم! بهعنوان بخشی از برنامه شغلیام، با همه اعضای تیم L&D مصاحبه کردم تا ایدهای بهتر از آنچه در این زمینه در کمربند ابزار خود نیاز دارد به دست بیاورم.
وارد برنامه مربیگری شوید. یکی از اعضای تیم L&D اشاره کرد که آنها یک برنامه مربیگری را در اینجا در کلرادو اکسس توسعه داده اند و دور بعدی مربیان و منتی ها در شرف انتخاب بودند. او به من پیشنهاد داد که درخواست بدهم تا بتوانم با یک مربی ارتباط برقرار کنم که می تواند به من در اهداف شغلی من کمک کند. بنابراین، این همان کاری است که من انجام دادم! همان روز برای برنامه مربیگری درخواست دادم. من کمی پیش زمینه شخصیت خود و آنچه را که می خواستم به دست بیاورم ارائه دادم. مهارت هایی که می تواند من را کاندیدای بهتری برای موقعیتی در یادگیری و توسعه کند.
فرآیند انتخاب جفت شدن منتورها با منتی ها توسط کمیته ای انجام می شود. بهعنوان بخشی از درخواست خود، میتوانید فهرستی از افرادی که میخواهید با آنها جفت شوید را فهرست کنید، اما برآورده شدن درخواست شما تضمین نمیشود. درخواست من فقط یک نفر، هر کسی، در تیم L&D بود. وقتی آنها به من ایمیل زدند که مربی من چه کسی بود، من شوکه شدم ... و هیجان زده شدم! من با مدیر تیم L&D، جن رکلا، جفت شده بودم!
من خیلی هیجان زده، عصبی، و غرق شده بودم، و آیا گفتم عصبی هستم؟ من قبلاً با کارگردانان ارتباط برقرار کرده بودم و حتی قبلاً با جن ملاقات کرده بودم، اما فهرستی از اهدافم یک مایل بود و مطمئن نبودم از کجا شروع کنم! من میخواستم: شبکهام را بهبود بخشم، یاد بگیرم در رفتارم یکنواختتر باشم، روی مهارتهای ارتباطیام کار کنم، روی مهارتهای گوش دادن فعالم کار کنم، روی دادن و دریافت بازخورد کار کنم، روی اعتماد به نفس و سندروم فریبکار کار کنم، روی مراحل بعدی کار کنم. برای حرفه من ... لیست ادامه دارد و ادامه دارد. من احتمالاً در اولین جلسه رسمی مرشد/مرشدمان، جن را با فهرست غول پیکرم غرق کردم. ما چند جلسه اول را صرف تلاش برای محدود کردن این لیست کردیم و در نهایت به این موضوع پرداختیم که گامهای بعدی در حرفه من باید چه باشد. من به او عشق خود را به تدریس و علاقه ام به رشته L&D ابراز کردم، بنابراین از آنجا شروع کردیم.
برای وارد شدن به مسیر شغلی که واقعاً میخواستم، جن به من دورههایی در یادگیری لینکدین نشان داد، از من خواست در کلاسهای داخلی بیشتری مانند مکالمات مهم و تأثیرگذار ثبت نام کنم و منابعی را در وبسایت انجمن توسعه استعدادها (ATD) به من نشان داد. ما از طریق چالشهای آموزشی که در موقعیت فعلیام داشتم، صحبت کردیم، جایی که در برنامه حسابرسی خود، نمایندگان خدمات مشتری جدید را آموزش میدادم و از من خواستند سبکهای مختلف تسهیل را کشف کنم. او به من کمک کرد تا وب سایت خودم را برای رزومه و نمونه هایی از کارم بسازم. اما فکر می کنم تاثیرگذارترین کاری که انجام دادیم یافتن نقاط قوت و آنچه به من انرژی می دهد بود.
او از من خواست چندین ارزیابی انجام دهم: StrengthsFinder، Working Genius، Enneagram، و StandOut. همه برای کمک به من برای شناخت بهتر خودم. ما دریافتیم که آرزوی من برای معلم شدن با بسیاری از نتایج من از این ارزیابیها مطابقت دارد. ما همچنین دریافتیم که کار تحلیلی که من در حال حاضر انجام میدهم انرژی من را تخلیه میکند و باعث فرسودگی شغلی میشود.
ما تقریبا بیشتر اوقات همدیگر را ملاقات میکردیم، اما جلسات مورد علاقه من زمانی بود که برای قهوه یا ناهار همدیگر را ملاقات میکردیم. فقط هنگام ملاقات حضوری، ارتباط بیشتری وجود داشت. او مهربان، خونگرم بود و واقعاً به من و موفقیت من اهمیت می داد. او از شنیدن پیشرفت من، نتایج ارزیابی من، موفقیت ها و شکست های من هیجان زده بود.
هنگامی که یک فرصت شغلی برای هماهنگ کننده L&D در دسترس قرار گرفت، جن مرا تشویق کرد که درخواست بدهم (اگرچه قبلاً مانند یک سگ خونخوار در آن کار بودم). از او پرسیدم که آیا این یک تضاد منافع است زیرا من برای حضور در تیم او درخواست میدهم و من و او اکنون رابطه نزدیکی به عنوان مربی/منتور داریم. او به من گفت که این به همه اعضای تیم بستگی دارد که چه کسی را استخدام کند، بنابراین هیچ تعصبی وجود نداشت. من از شانس استفاده کردم.
به طور خلاصه، مربی من اکنون رئیس من است. من نمی توانم بیشتر از این هیجان زده باشم! مهارتها و بینشها در مورد خودم، نیازها و خواستههایم چیزی است که به من کمک کرد تا شغلم را پیدا کنم. بدون راهنمایی او به عنوان یک مربی، من در این موقعیتی که دوست دارم و هر روز به من سوخت میدهد نمیشوم! من دیگر از رفتن به سر کار نمی ترسم. دیگر احساس نمیکنم در مسیر شغلی که تا آخر عمر نمیخواستم گیر کنم. من خیلی مدیون برنامه مربیگری ما و مربی شگفت انگیزم هستم.