Please ensure Javascript is enabled for purposes of website accessibility رفتن به محتوای اصلی

ایجاد یک خانواده ناتنی

و سپس پنج نفر شدند.

اوایل بهمن ماه من و شوهرم بچه دار شدیم. دلیلی که ما را به یک خانواده پنج نفره تبدیل می کند این است که او دو پسر دیگر به نام های پسرخوانده من 7 و 9 ساله دارد. آنها فرزندان پاداش من هستند، کسانی که به من احساس پدر و مادر بودن دادند. ما خوش شانسیم که الان سه پسر داریم. ما یک خانواده ناتنی پر از عشق هستیم

قبلاً در موردش نوشتم تجربیات من از عضویت در یک خانواده ناتنی، هم به عنوان یک دختر ناتنی و هم به عنوان نامادری، اما با اضافه شدن لوکاس در 4 فوریه 2023، اوضاع بیشتر شد. پسرخوانده های من اکنون یک برادر ناتنی دارند. پویایی تغییر کرده است، اما عشق من به پسر خوانده ام تغییر نکرده است. من نگران بودم که آنها فکر کنند که من به نوزاد جدید علاقه دارم زیرا او "مال من" است، اما در واقع، من فقط نسبت به قبل از تولد لوکاس به پسرخوانده هایم نزدیک تر هستم. ما اکنون از طریق لوکاس از طریق خون با هم پیوند خورده ایم و بیشتر از همیشه یک خانواده هستیم. و راستش، آنها همیشه اولین نوزادان قلب من خواهند بود. آنها از من یک "مادر" ساختند، زیرا من سال ها قبل از لوکاس مانند یک مادر از آنها مراقبت می کردم، و آنها به من کمک کردند که عشق بین یک مراقب و یک کودک را درک کنم. آنها همچنین جایگاه ویژه ای در قلب من خواهند داشت زیرا ما انتخاب کردیم که یکدیگر را دوست داشته باشیم و رابطه نزدیکی داشته باشیم. این فقط چیزی نبود که در آن متولد شده بودند. برای من مهم بود که بدانند حتی اگر یک نوزاد تازه نیاز به توجه زیادی دارد، به این معنی نیست که برای من اهمیت کمتری دارند. بزرگ‌ترین پسرخوانده‌ام، زک، وقت خود را صرف تحقیق در مورد نقاط عطف و رشد کودک می‌کند. وقتی برادر بچه اش گریه می کند نگران می شود و سعی می کند بفهمد چرا ناراحت است. او دوست دارد لباسی را که لوکاس در صبح می پوشد انتخاب کند و در یوتیوب برای او لالایی می نوازد تا او را بخواباند. پسر خوانده کوچکتر من، کایل، در ابتدا چندان به برادر جدیدش علاقه نداشت. زمانی که شما عاشق توجه هستید و به کودک بودن عادت دارید، ناگهان تبدیل شدن به فرزند وسط سخت است. اما در طول چند ماه گذشته، او شروع به علاقه‌مندی کرده است، از کالسکه‌اش می‌خواهد هل بدهد و می‌گوید بچه چقدر ناز است. وقتی با ما به تمرین جیو جیتسو یا کلاس شنای کایل می آید، در سراسر اتاق به برادر نوزادش لبخند می زند. من می توانم درک کنم که وقتی یک نوزاد جدید وارد عکس می شود، همیشه احساسات متفاوتی برای بچه ها وجود دارد، بنابراین اگر هیچ یک از آنها نسبت به حضور او در کنارش احساس مثبتی بیش از حد نداشتند، می فهمیدم، اما دیدن آنها برای داشتن او به عنوان بخشی از آن بسیار هیجان زده است باورنکردنی است. خانواده.

این همان چیزی است که خانواده ناتنی من به نظر می رسد. من خیلی درگیر زندگی پسرخوانده ام هستم. من همانطور که یک پدر و مادر از آنها مراقبت می کنم. من همیشه با شوهرم درباره به اشتراک گذاشتن مسئولیت‌های والدین با او زمانی که در خانه ما هستند (که در 50٪ مواقع است) سرسخت بوده‌ام. من آنها را به مدرسه می‌آورم، ناهار درست می‌کنم، شب‌ها آنها را می‌خوابانم، و حتی در صورت لزوم آنها را تنبیه می‌کنم - در کنار شوهرم، که پدری باورنکردنی برای هر سه پسر است و در مراقبت از همه آنها بسیار مشارکت دارد. برای من مهم بود که همه یک خانواده باشیم. این تنها راهی است که می‌توانستم نامادری بودن را تصور کنم. اما من آموخته ام که راه های مختلفی برای نامادری بودن و خانواده ناتنی بودن وجود دارد و هیچ کدام اشتباه نیستند. همه چیز به این بستگی دارد که در سفر شما چه چیزی برای شما مفید است و پیمایش آن می تواند دشوار باشد. زمان می برد تا نقش خود را به عنوان یک ناتنی و در یک خانواده ناتنی پیدا کنید. آماری که شنیده ام این است که هفت سال طول می کشد تا یک خانواده واقعاً ترکیب شود. من فقط در سال سوم هستم، در حال حاضر وارد مرحله چهارم می شوم، اما در حال حاضر همه چیز بسیار راحت تر، آسان تر و شادتر شده است.

در مورد خانواده های ناتنی مطالب مختلفی برای خواندن وجود دارد. وقتی برای اولین بار با همسر و پسرخوانده‌ام نقل مکان کردم، هنوز تصمیم می‌گرفتم که چگونه با پویایی سازگار شوم، و مقالات و وبلاگ‌های زیادی می‌خواندم. من همچنین به چند گروه فیس‌بوک برای نامادری‌ها ملحق شدم که در آن افراد مشکلاتی را که با آن‌ها روبرو می‌شد به اشتراک می‌گذاشتند و از آنها راهنمایی می‌خواستند. من کشف کردم که یک دنیای کامل از کلمات اختصاری مرتبط با خانواده های ناتنی وجود دارد. مثلا:

  • BM = مادر بیولوژیکی (مادر زیستی)
  • SK، SS، SD = ناتنی، پسرخوانده، دخترخوانده
  • DH = شوهر عزیز
  • EOWE = هر قرارداد حضانت آخر هفته دیگر

چیز مهم دیگری که دیدم به آن اشاره شده است NACHO بود که به معنای «بچه های ناچو، مشکل ناچو» یا «سیرک ناچو، میمون های ناچو» است. نامادری های آنلاین اغلب در مورد "NACHOing" صحبت می کنند، به معنای دور ماندن از نقش والدین با فرزندان ناتنی خود. این می تواند خیلی چیزها به نظر برسد و دلایل زیادی وجود دارد که مردم این مسیر را انتخاب می کنند، که با راهی که من انتخاب کرده ام بسیار متفاوت است. برای برخی، فرزندان ناتنی آنها نوجوان یا بزرگتر هستند. برای برخی، به این دلیل است که مادر بیولوژیکی نمی‌خواهد نامادری فرزندانش «فرار» کند. برای برخی، به این دلیل است که فرزندان ناتنی‌شان آنها را در نقش والدین نمی‌پذیرند. من خوش شانس بودم زیرا هیچ یک از اینها در مورد من صدق نمی کرد، اما قابل درک است که برخی از نامادری ها باید نقشی را در زندگی فرزندان ناتنی خود ایفا کنند که بیشتر نقشی پشت صندلی است. و برای آنها کار می کند. بعضی ها بیشتر شبیه بهترین دوست یا خاله باحال برای بچه های ناتنی شان هستند. آنها کارهایی را با آنها انجام می دهند و آنها را دوست دارند، اما اصلاً سعی نمی کنند آنها را تربیت کنند یا آنها را تنبیه کنند، آنها این کار را به والدین بیولوژیکی واگذار می کنند.

در حالی که من قبول دارم که همه روش‌های فرزندخواندگی معتبر هستند، اما متوجه شدم که همه افراد به صورت آنلاین آزاداندیش نیستند. وقتی در یک فروم نوشتم که وضعیتی را در خانه ام توصیف می کردم و به دنبال مشاوره بودم، من و شوهرم را به خاطر درگیری با پسرخوانده ام مورد قضاوت قرار دادم! از من پرسیده شد که اگر شوهرم در اطراف بود چرا برای پسرخوانده‌ام کارهایی انجام می‌دهم و چرا او این کار را می‌کند ساخت من بچه ها را اداره می کنم و مسئولیت را نمی پذیرم. من هیچ قضاوتی در مورد دیگرانی ندارم که ترجیح می‌دهند در صورتی که برای خانواده‌شان کار می‌کند و آنها را راحت‌تر یا خوشحال‌تر می‌کند، دست‌پاچه‌تر باشند. اما، امیدوارم و انتظار دارم که دیگران در انتخاب من بیشتر عمل کنند.

توصیه من برای هر کسی که در حال ترکیب خانواده است این است که بهترین کار را برای شما انجام دهد. هیچ راه درست و غلطی برای خانواده ناتنی بودن وجود ندارد، به شرطی که بچه ها مورد محبت و مراقبت باشند و همه با شرایط راحت باشند. خواندن مقالات یا موضوعات آنلاین گاهی اوقات می تواند مفید باشد، اما همچنین، آن را با کمی نمک بپذیرید، زیرا بسیاری از چیزها متناقض هستند و آن افراد شخصاً وضعیت شما را نمی دانند. من هم می گویم ارزشش را دارد! من نمی توانم لذت دیدن پسر کوچکم را که از برادران بزرگترش بوسه می گیرد یا تماشای روشن شدن چهره آنها وقتی که لوکاس به آنها لبخند می زند توضیح دهم.