Please ensure Javascript is enabled for purposes of website accessibility رفتن به محتوای اصلی

چگونه آموزش به من کمک کرد بر اضطراب اجتماعی غلبه کنم

آیا تا به حال در کودکی بارها و بارها بازی کرده اید؟ مال من چند اسباب بازی و بعداً پوسترهای Backstreet Boys را ردیف می کرد و هر آنچه را که آن هفته در مدرسه می پوشاندیم به آنها آموزش می داد. فهرستی از کلاس داشتم، تکالیف دانش‌آموزانم را نمره می‌دادم (معروف به تست‌های تمرینی خودم)، و در پایان هر ترم جایزه بهترین دانشجو را می‌دادم. برایان لیترل هر بار برنده شد. هه!

من در سنین جوانی می‌دانستم که می‌خواهم به عنوان شغلی در مقامی تدریس کنم. چیزی فوق‌العاده خوشحال‌کننده در دیدن روشن شدن چشم‌های دانش‌آموزانم در زمانی که لحظه‌ای «آها» در مورد یک موضوع یا استعدادها، مهارت‌ها و توانایی‌های خود دارند، وجود دارد. قبل از اینکه فکر کنید من تیله هایم را گم کرده ام - من در مورد یادگیرندگان واقعی خود صحبت می کنم، نه دانش آموزان خیالی که در دوران رشد داشتم. من دوست دارم نقش کوچکی در کمک به مردم برای درک پتانسیل خود بازی کنم. مشکل این بود که... صرفاً فکر صحبت کردن در جمع، حتی در مقابل یک مخاطب شناخته شده، مهم نیست که چقدر بزرگ یا کوچک باشد، من را وادار به تهویه بیش از حد و شکستن کهیر کرد. به دنیای اضطراب اجتماعی خوش آمدید.

«اختلال اضطراب اجتماعی، که گاهی به آن فوبیای اجتماعی نیز گفته می شود، نوعی اختلال اضطرابی است که باعث ترس شدید در محیط های اجتماعی می شود. افراد مبتلا به این اختلال در صحبت با افراد، ملاقات با افراد جدید و شرکت در اجتماعات مشکل دارند. بدون اینکه خیلی به روانشناسی دانیلا 101 عمیق بشوم، برای من، این اضطراب ناشی از ترس از شرمساری، قضاوت منفی و طرد شدن بود. من منطقاً فهمیدم که ترس غیرمنطقی است، اما علائم فیزیولوژیکی بسیار زیاد بود. خوشبختانه عشق من به تدریس و لجبازی ذاتی بیشتر شد.

من عمداً شروع به جستجوی فرصت‌های تمرین کردم. در کلاس دهم، اغلب می‌توانستید مرا بیابید که به معلم انگلیسی‌ام در مورد دانش‌آموزان کلاس پنجم و ششم کمک می‌کنم. زمانی که از دبیرستان فارغ التحصیل شدم، یک شغل آموزشی قوی داشتم که به بچه ها و بزرگسالان انگلیسی، فرانسوی و ژاپنی کمک می کردم. شروع کردم به تدریس کلاسی در کلیسا و سخنرانی در مقابل حضار کوچک. در ابتدا وحشتناک، هر فرصت تدریس به یک تجربه ارزشمند تبدیل می شد - چیزی که افراد در حرفه من از آن به عنوان "تسهیل بالا" یاد می کنند. به جز آن یک بار که در پایان سخنرانی نشاط آور در مقابل بیش از 10 نفر، متوجه شدم که دامن بلند سفید زیبایی که برای مناسبت خاص انتخاب کردم، وقتی نور خورشید به آن برخورد کرد، کاملاً شفاف بود. و روز خیلی آفتابی بود... اما مگه من مردم؟! جواب منفی. آن روز فهمیدم که از آنچه فکر می‌کردم مقاوم‌تر هستم.

با آموختن همه چیز در مورد تدریس، تمرین عمدی و تجربه، اعتماد به نفس من افزایش یافت و اضطراب اجتماعی من بیشتر و بیشتر قابل کنترل شد. همیشه قدردان دوستان و مربیان عزیزی خواهم بود که مرا تشویق کردند که به آن پایبند باشم و من را با زیرپوش ها آشنا کنند. من از آن زمان در صنایع و نقش‌های مختلف کار کرده‌ام و در تمام این مدت به دنبال فرصت‌هایی برای تدریس، مربیگری و تسهیلگری هستم. چندین سال پیش، من در فرود آمدم رشد استعداد میدان تمام وقت نمی‌توانم خوشحال‌تر از این باشم، زیرا این کاملاً با مأموریت شخصی من که "نیروی مثبت برای خیر بودن" است، همسو است. من اخیراً باید در یک کنفرانس ارائه کنم، بله! چیزی که زمانی شبیه رویایی دست نیافتنی بود به واقعیت تبدیل شد. مردم اغلب به من می گویند: "تو خیلی طبیعی به نظر می آیی که کاری را انجام می دهی! داشتن چه استعداد بزرگی است.» با این حال، تعداد کمی می دانند که چقدر برای رسیدن به جایی که امروز هستم تلاش کرده اند. و یادگیری هر روز ادامه دارد.

برای همه کسانی که ممکن است برای رسیدن به یک هدف یا غلبه بر یک مانع مبارزه کنند، شما می توانید آن را انجام دهید!

  • پیدا کردن چرایی هدفی که می خواهید به آن برسید - هدف شما را به حرکت رو به جلو ترغیب می کند.
  • در اغوش گرفتن نسخه خودتان از موقعیت‌های «دامن شفاف» برای شخصیت‌سازی – آنها شما را قوی‌تر می‌کنند و به داستانی خنده‌دار تبدیل می‌شوند که می‌توانید روزی آن را در پست وبلاگ خود قرار دهید.
  • احاطه خودت را با افرادی که به جای پایین آوردن تو را تشویق می کنند و بالا می برند.
  • آغاز کوچک، پیشرفت خود را دنبال کنید، از شکست ها درس بگیرید و موفقیت ها را جشن بگیرید.

حالا برو بیرون و به آنها نشان دهید از چه چیزی ساخته شده اید!

 

 

منبع تصویر: کارولینا Grabowska از جانب Pexels