Please ensure Javascript is enabled for purposes of website accessibility رفتن به محتوای اصلی

نور تونیا

از سال 1985، هر اکتبر، ماه آگاهی از سرطان پستان به عنوان یادآوری عمومی اهمیت تشخیص زودهنگام و مراقبت های پیشگیرانه و همچنین قدردانی از تعداد بیشماری از بیماران، بازماندگان و محققان سرطان سینه است که چنین کارهای مهمی را برای یافتن درمانی انجام می دهند. بیماری. برای من شخصاً فقط در ماه اکتبر نیست که به این بیماری وحشتناک فکر می کنم. من تقریباً هر روز، اگر نگوییم غیرمستقیم، از لحظه‌ای که مادر عزیزم در ژوئن 2004 با من تماس گرفت و به من اطلاع داد که تشخیص داده شده است، در مورد آن فکر می‌کنم. هنوز دقیقاً به یاد دارم که وقتی این خبر را شنیدم کجا در آشپزخانه ایستاده بودم. عجیب است که چگونه وقایع آسیب زا بر ذهن ما تأثیر می گذارد و خاطره آن لحظه و سایر لحظات پس از آن هنوز می تواند چنین واکنش عاطفی را برانگیزد. من بیش از شش ماهه فرزند وسطم را باردار بودم و تا آن لحظه واقعاً در زندگی ام ضربه روحی را تجربه نکرده بودم.

بعد از شوک اولیه، یک سال و نیم آینده فقط یک تاری در حافظه من است. مطمئناً ... لحظات سخت قابل پیش بینی حمایت از او در سفر وجود داشت: پزشکان، بیمارستان ها، روش ها، بهبودی جراحی و غیره، اما همچنین تعطیلات، خنده، وقت گرانبها با مادرم و فرزندانم همراه بود (او می گفت که پدربزرگ و مادربزرگ "کاملا بهترین کنسرت" او بود!)، سفر، خاطرات ساخته شده. یک روز صبح بود که والدینم برای دیدن نوه جدیدشان به دنور می رفتند که مادرم صبح در خانه من ظاهر شد و هیستریک می خندید. از او پرسیدم چه چیز خنده‌داری دارد، و او داستان ریزش موی شیمی درمانی‌اش را در شب قبل و ریزش موهایش به صورت تکه‌های درشت در دستش تعریف کرد. خنده هایش را در مورد اینکه خانه دارها چه فکری می کردند به خنده افتاد، زیرا آنها کل سرش را با موهای تاریک و یونانی/ایتالیایی در سطل زباله دیدند. عجیب است که چه چیزی می تواند شما را در برابر درد و اندوه بی اندازه بخنداند.

در نهایت سرطان مادرم قابل درمان نبود. او مبتلا به یک نوع نادر به نام سرطان سینه التهابی تشخیص داده شده بود که با ماموگرافی تشخیص داده نمی شود و تا زمانی که تشخیص داده شود، معمولاً تا مرحله IV پیشرفت کرده است. او این دنیا را در یک روز گرم آوریل سال 2006 در خانه اش در ریورتون، وایومینگ با من، برادرم و پدرم همراه با او هنگامی که آخرین نفسش را کشید، با آرامش ترک کرد.

در آن چند هفته گذشته، به یاد می‌آورم که می‌خواستم هر خرده‌ای را که می‌توانم بدرخشم، و از او پرسیدم که چگونه توانسته بیش از 40 سال با پدرم ازدواج کند. گفتم: «ازدواج خیلی سخت است. "چطور انجامش دادی؟" او به شوخی در حالی که در چشمان تیره اش برق می زد و لبخندی گشاد می گفت: «من صبر زیادی دارم!» چند ساعت بعد، او جدی به نظر می‌رسید و از من خواست که با او بنشینم و گفت: «می‌خواستم یک پاسخ واقعی به شما بدهم که چگونه این همه مدت با پدرت ازدواج کردم. مسئله این است که... سال‌ها پیش به این درک رسیدم که می‌توانم وقتی همه چیز سخت می‌شود، آن را ترک کنم و به سراغ شخص دیگری بروم، اما فقط یک سری مشکلات را با مجموعه‌ای از مشکلات عوض می‌کنم. و من تصمیم گرفتم که با این مجموعه مشکلات کنار بیایم و به کار روی آنها ادامه دهم." سخنان حکیمانه از یک زن در حال مرگ و کلماتی که دیدگاه من را در رابطه طولانی مدت تغییر داده است. این فقط یک درس زندگی است که از مادر عزیزم دریافت کردم. یکی دیگه خوبه؟ "بهترین راه برای محبوب شدن این است که با همه مهربان باشیم." او این را باور داشت... این را زندگی کرد... و این چیزی است که من اغلب برای فرزندانم تکرار می کنم. او زندگی می کند.

همه زنانی که در معرض خطر ابتلا به سرطان سینه هستند این مسیر را انتخاب نمی کنند، اما اخیراً تصمیم گرفته ام از یک پروتکل پرخطر پیروی کنم که شامل یک ماموگرافی و یک سونوگرافی در سال است. این می تواند شما را در یک ترن هوایی احساسی قرار دهد، با این حال، مانند گاهی اوقات با سونوگرافی، می توانید نتایج مثبت کاذب را تجربه کنید و نیاز به بیوپسی داشته باشید. این می تواند اعصاب شما را به هم بریزد در حالی که منتظر آن قرار بیوپسی هستید و امیدوارم نتیجه منفی باشد. چالش برانگیز است، اما من تصمیم گرفته ام که این مسیری است که برای من منطقی تر است. مامانم گزینه ای نداشت. تشخیص وحشتناکی به او داده شد و همه چیزهای وحشتناک را پشت سر گذاشت و در نهایت در کمتر از دو سال هنوز نبرد خود را باخت. من آن نتیجه را برای خودم یا فرزندانم نمی‌خواهم. من در حال انتخاب مسیر فعال و همه چیزهایی هستم که با آن همراه است. اگر مجبور شوم با آنچه مامانم روبرو شده روبرو شوم، می خواهم هر چه زودتر بدانم و آن #@#4 را شکست خواهم داد! و وقت گرانبهای بیشتری داشته باشم...هدیه ای که به مادرم داده نشده است. من هر کسی را که این مطلب را می‌خواند تشویق می‌کنم تا با پزشک خود مشورت کند تا دریابد که آیا این روش ممکن است با پیش‌زمینه/تاریخچه و سطح خطر شما منطقی باشد یا خیر. من همچنین با یک مشاور ژنتیک ملاقات کردم و یک آزمایش خون ساده انجام دادم تا ببینم آیا حامل ژن سرطان برای بیش از 70 نوع سرطان هستم یا خیر. این تست تحت پوشش بیمه من بود، بنابراین من دیگران را تشویق می کنم که این گزینه را بررسی کنند.

بیش از 16 سال است که هر روز به مادرم فکر می کنم. او نور درخشانی تابید که در حافظه من خاموش نشده است. یکی از شعرهای مورد علاقه او (او یک رشته انگلیسی در حال بهبودی بود!) نام داشت انجیر اول، اثر ادنا سنت وینسنت میلی و برای همیشه من را به یاد آن نور می اندازد:

شمع من از دو طرف می سوزد.
شب دوام نخواهد آورد.
اما آه، دشمنان من، و آه، دوستان من -
نور دوست داشتنی می دهد!